جهان های موازی

جهان های موازی
آخرین مطالب
  • ۰۰/۰۵/۳۰
    چپ
محبوب ترین مطالب

آه ای پروانه
                            رویایت‪ ‬چیست
وقت بال زدن

‪)‬چینو- نی)
-----------------------------------------
ماه درخشان پاییزی
                      چنان که می‪ ‬بینی
من هم خوب خوب ام، متشکرم‪.‬

‪)‬سوسه کی)
-----------------------------------------
بی اعتنا به باد
                          برگ‪ ‬پولونیا
فرو می افتد‪.‬

‪)‬برن‪ ‬چو)
-----------------------------------------
رقص های مقدّس در شب ــ
                        نفس آنان‪ ‬سفید است
در پس صورتک ها‪.‬

‪)‬کی کا کو)
-----------------------------------------
دیری چشم به راهمان می‪ ‬گذارد،
                با این همه چه زود فرو می ریزد
                    روح شکوفه های گیلاس‪!‬

‪)‬سوکی)

 

پ.ن :

١- تابستون که نیست ، ک عن هو خود آبان می مانه هوا را، باز هوا ابرىه و بادى.

٢- جبرلی داره به جاهای خوبش می رسه :دى { اسمایل خر ذوق }.

٣- با توجه به گزینه ى ٢ ، خوندن پایان نامه و پیش بردنش خیلى آسون تر شده.

٤- یه کوشولو دلتنگم، کوشولو فقط

٥- خیلی دوست دارم بدونم خواننده اى که ١٠ سال دیگه این وبلاگ رو می خونه چه حسى داره 

 

پ.پ.ن :

١- داشتم با خودم فکر می کنم، اگه قرار باشه به اشیاء و آدم های اطرافم یه رنگ نسبت بدم :

الف - هستیا می شه نارنجى

ب - بلیزرم می شه قهوه اى سفید

ج - رفتن مى شه سبز

د - فیزیک مى شه آبى مایل به سیاه

ه - دوست داشتن مى شه قرمز

٢- کاشکی اینا رو بخونه :| 

٣- پایان نامه مونده و من دارم الکی وقت می گذرونم :|

  • Shahin Hasani

همیشه برام سوال بود این ادمایی که می شینن یه گوشه و یهو می رن تو فکر دقیقا دارن به چی فکر می کنن، یه روز تصمیم گرفتم  منم همین پرستیژ رو بردارم، خیلی پرستیژ جالبیه و الکی رفتم توی فکر ( یعنی الکی فکر کردم، یه روز باید بشینم در مورد الکی فکر کردن هم بنویسم ). خلاصه نشستم و الکی فیلم بازی کردم که رفتم تو فکر و چون خوب می تونم فیلم بازی کنم، به بهترین شکل ممکن انجامش دادم، چون از نگاه مردم می شد فهمید که تحت تاثیر هستن و این نگاه ها لذت بخش بود برام، جلب توجه شدید، اون چیزی که همیشه نیاز داشتم و لذت می بردم ازش، خلاصه رفته رفته تصمیم گرفتم تو وقت های خاص سیکار رو هم چاشنی این فیلم کنم، موسیقی بتهوون و یا پینک فلوید هم چاشنیش کردم که بیا و ببین .این فیلم بازی کردن باعث شد اصلا یادم بره که هدف از این کار این بود که بفهمم افرادی که واقعا این کار رو می کنن به چی فکر می کنن ....

از اون روزا خیلی می گذره، تا جایی که می تونم دارم از چشم ادما فرار می کنم، اونایی هم که هستن یه کاری می کنم که ازم منزجز بشن ، می رم یه گوشه ، نیازی به بتهوون و پینک فلوید و این مزخرفات نیست، تو تنهایی خیلی راحت تر می شه  غرق شد، توی کلمات، توی روزمرگی ها، توی بودن ها، نبودن ها، هست ها، نیست ها و نهایتا تو تنهایی راحتر می شه به این فکر کرد که باد وقتی توی شاخه ی درختا می می وزه چی داره می گه و حسرت این رو خورد که کاش می شد رها شد، رفت رفت رفت، از دنیای ادما، حتی برای سیکار کشیدن هم از نگاه ها فرار می کنم، می رم تو کوچه پس کوچه ها، اونجایی که هیچ نگاهی نباشه ... سکوت کوچه ها رو دوست دارم ، سکوت کوچه ها خیلی برای ما ادما حرف ها، خیلی، فقط باید بشینی و به حرف هاشون گوش بدی، کاری که شاید ما ادما هیچ وقت انجام ندادیم ، به حرف های هم گوش ندادیم و یا اشتباه گوش دادیم ... همین گوش ندادن ها باعث شده که یه سری ها فورا برن توی فکر، انگاری می رن یه دنیای دیگه، یه جایی که کوچه هاو باد  تبدیل می شن به ادم ، ادم هایی که جاشون توی واقعیت خالی بود ...

  • Shahin Hasani

مطمئناً (شاید) قوانین طبیعت به ذات همون ابزار و مفاهیم ریاضی نیستند (نباشند) و بهتر بگم طبیعت ریاضیات نیست , ولیکن باز با این اوصاف ما آدما ( خطاب به فیزیکدون ها) نیاز داریم که یه ریاضیات خیلی خوبی رو بدونیم{ هر چه قدر هم دید فیزیکی خوبی داشته باشیم باید بتونیم اون دیدگاه رو بنویسیم }متاسفانه یکی از دلایل عمده ی دلزدگی بچه های فیزیک ضعف توی محاسبه کردنِ, همون طور که گفتم ما فیزیکدان ها هر چه قدر هم که دید فیزیکی خوبی داشته باشیم باید بتونیم اون ها رو بنویسم و برای نوشن این دیدگاه ها یه زبان نیاز داریم و اونم زبان ریاضیات, خیلی از ماها ایده های ناب و سوالات زیادی موقع خوندن کوانتوم, الکترومغناطیس و ... به سرمون می زنه, ولی چون نمی تونیم دوتا ماتریس رو باهم جمع کنیم یا ضرب کنیم یا نمی دونیم فرق استار با دگر چیه یا اصلا عدد مختلط رو چه جوری باید به صورت دیگه ای نمایش داد و ... مجبور می شیم ایده امون رو عملی نکنیم و یا اون مسئله ای رو که داریم حل می کنیم حفظ کنیم و این جوری می شه که به خاطر ندونستن ریاضیات مجبور می شیم از فیزیک زده بشیم, به همین خاطر به نظرم نیاز داریم که یه ریاضیات خوبی رو بلد باشیم, مخصوصا مایی که فیزیک می خونیم و به همین خاطر دو تا کتاب ریاضی فیزیک خیلی خوب رو که واقعا به نظرم هر دانشجوی فیزیکی باید اون رو بخونه اینجا معرفی کردم و گذاشتم برای دانلود .

در واقع یکی از کتاب های ریاضی فیزیک خوب و آکادمیک که بچه های فیزیک با اون آشنا هستن کتاب ریاضی فیزیک صدری حسنی, که خب یه کتاب ریاضی فیزیک پیشرفته است برای اون دسته از بچه هایی که دوست دارن مباحث ریاضی رو کمی عمیق تر بخونن, اما خب صدری حسنی یه کتاب دیگه ای هم داره که کمی مبتدی تر از کتاب اولشِ, کتاب دوم نه تنها تمام سرفصل های ریاضی فیزیک 1 و 2 رو پوشش می ده بلکه برای بچه های مهندسی هم خیلی خوبه, و پیشنهادم اینکه یه دانشجوی خوب ریاضی هر دوتا کتاب رو می شینه و خوب می خونه.

 

برای بچه هایی که تازه ریاضی عمومی 1 و 2 رو پاس کردن و وارد کاربرد ریاضی توی فیزیک می شن :

همون طور که گفتم صدری حسنی یه کتاب ریاضی فیزیک دیگه هم داره که این کتاب برای افرادیه که تازه شروع کردن به خوندن ریاضیات توی فیزیک, یه کتاب بسیار عالی, مکمل خیلی خوبیه برای کتاب پیشرفته اش, اصلا نگران این هم نباشید که شاید این کتاب ساده باشه و ... اول اینکه یادگیری مفاهیم پایه خیلی مهم تر از خوندن یه مشت مطالبیه که اصلا نفهمید چی به چیه, دوما هم این کتاب در حد آرفکنِ با این تقاوت که بسیار خوب توضیح داده و کلی مثال حل شده داره و به نظرم به جای آرفکن این کتاب رو خوب بخونیم و بعدش بریم کتاب پیشرفته اش رو بخونیم.

Name : Mathematical Methods
For Students of Physics and Related Fields
Author : Sadri Hassani
Pablisher : Springer
Edition : Second Edition

دانلود کتاب

 

برای بچه هایی که الان ریاضی فیزیک 1 و 2 رو پاس کردن و می خوان کمی پیشرفته تر مفاهیم ریاضی بخونن

کتاب ریاضی فیزیک پیشرفته ی صدری حسنی که چاپ اول این کتاب توی ایران هم ترجمه شده, یکی از کتاب های بسیار خوب و آکادمیکی هست که به نظرم باید وقت گذاشت و اون رو خوند, این کتاب برای بچه هاییِ که یه ذره ریاضی فیزیک خوبی دارند ( اونایی که بیشتر تمرین های ریاضی فیزیک حل کردن و با مسائل ریاضی فیزیک سر و کله زدن, برای مثال کل تمرین های آرفکن رو حل کردن ) و الان می خوان توی مفاهیم ریاضی عمیق تر بشن بدون ترس از اینکه کاربرد این ریاضیات رو توی فیزیک هنوز ندیدن , این کتاب واقعا عالیه,  سر فصل های کتاب شروعی هست برای خوندن ریاضیات در مراحل بعدی .

Name : MathematicalPhysics
A Modern Introduction to Its Foundations
Author : Sadri Hassani
Pablisher : Springer
Edition : Second Edition

دانلود کتاب
 

  • Shahin Hasani

روسل یونان یه شعری داره که می گه :

ما
غصه هایمان را شمردیم
و به خواب رفتیم
باید هم کابوس می دیدیم

 

موسیقی قبل خواب : Da Fiuminale

  • Shahin Hasani

حس حسادت دارم نسبت به تمام اون افرادی که با تو راحت می تونن صحبت کنن ولی من باید در سکوت و انزوای خودم کتاب چرنیشفسکی بخونم و با پدران و پسران تورگینف مقایسه اش کنم که ببینم کدومش دردم و دوا می کنه و سر آخر زمادی شوستاکووچ رو بپاشم به این زخم عفونت کرده ام.
البته می دونم همه چیز تموم شده, ولی خب من موجودیم که همیشه عقلم عین یه کارخونه ی سرمایه داری همش چرخ دهنده هاش کار می کنه و به نوعی انگار بیش فعالی داره و این رو با کلاسش کرده و گذاشته بررسی احتمالات و به همین خاطر هر فکری رو بخواد تصور می کنه.
البته از این ناراحت نیستم که با بقیه صحبت می کنی و با من نه و یا اصلا حس حسودی نیست
بلکه یه حس منزجر کننده است از این که چرا خیلی از چیزهایی که بقیه دارن می چشن رو من نمی تونم بچشم
انگار عین ادیپ دارم تقاص خلاف تقدیر رفتنم رو می دم
هر چی که هست فقط می دونم بیشتر از هر وقت دیگه ای از خودم متنفرم
ای کاش می شد  رها بشم
عین اشعار پاز
عین کافکای موراکامی
به جایی که شاید کسی علاقه ای به شندین خیلی چیزها داشت.
عین سامسای عشاق موراکامی.

 

پ.ن :

نمی دونم چرا این کارخونه ی ذهنم هی داره افکاری از این جنس که دروغ شنیدم و عین همیشه, نمی دونم, فقط می دونم ذهنم داره یه بی اعتمادی کاذب رو داره تولید می کنه و نمی دونم چه قدر درسته و یا غلط که تو این موارد مثل همیشه می زارمش به پای اینکه زمان حلش کنه و زمان انصافا خیلی خوب می تونه خیلی از این مسائل رو حل کنه ...

پ.ن.ن:

نمی دونم چرا باز هی می خوام بنویسم و چرا این قدر تا حدودی حالم خوبه و انرژی دارم ؟! =))
هر چی که هست باز حرف های تکراری شنیدم
هوف, ساده ای پسر ساده
دنیات فقط همون یه مشت کتاب هاست و زبانت هم معادلاتی که می نویسی

  • Shahin Hasani

می‌خواهم از تو بنویسم.
از نام تو که تکیه‌گاه حصارهای شکسته است.
از لبان تو،
که درخت گیلاس یخ‌زده است.
از انحنای خمیده‌ی مژگان‌ات که دروغ‌ها را در سیاهی پنهان می‌کنند.
می‌خواهم انگشتان‌ام را در موج موهایت فروبرم،
برآمدگی گلویت را لمس کنم،
با نجواهای دفن شده در آن،
که دل و زبان‌ات را به دو رویی وامی‌دارد .
می‌خواهم
نام تو را،
با ستاره‌ها،
باخون،
درآمیزم.
می‌خواهم
در درون تو بمانم،
نه در کنار تو.
محو شوم در تو،
مثل قطره‌های خیس باران در شب.

 

شعری از هالینا پوشْویاتُوسْکا شاعر لهستانی

موسیقی پیشنهادی : فردا سراغ من بیا ...

پ.ن :

باز آسمون ابریه و بارون میاد :)
 

  • Shahin Hasani

پرده ی اول :

ادیپوس بیوه ساری نمی کند. آنچه می گوید زاری مردی زخم دیده و زجر کشیده نیست که از درماندگی و بینوائی بکوشد تا دل دیگران را به رحم آرد. او خواستار هم اوازی و همدردی است نه ترحم. سخنان او شکوه ی اندوهناک انسان فانی است به ضد خدایان و قوانین تقدیری آنان. مردی بزرگ است و جنگی بزرگ و فریادی بزرگ به ضد هماوردی شکست ناپذیر که هرگز هیچکس بتمام بر وی پیروز نشد.
تقدیر از یکایک همه ی ما نیرومندتر است و شمشیر آخته ی اوما همه را تهدید می کند. پس ندای ادویپوس نه تنها بزرگ و سزاوار بلکه صدای خود ماست.

* مقدمه ای بر کتاب افسانه های تبای به قلم شاهرخ مسکوب .

پرده ی دوم :

هوم ؟ { اسمایل دستی بر محاسن کشیدن و به فکر فرو رفتن } یه چیزی می خواستم بنویسم که یادم رفت, البته یادم بودها ولی خب وقتی اومدم خونه و در گیر کاری شدم و یادم رفت, البته یادم رفت هم جمله ی مناسب نیست بهتره بگم اون فکر حل شد برام , در واقع وقتی می رم پیاده روی با خودم حرف می زنم, به طرز عجیبی خیلی زیاد با خودم حرف می زنم و اصلا پیاده روی برام مساوی با حرف زدن با خودم به همین خاطر خیلی دوست دارم تنها قدم بزنم چون تو تنهایی خیلی بهتر می توم با خودم حرف بزنم و بارها شده که با یکی بیرون بودم یه جوریم شده چون من همین که قدم می زنم, کلمات عین بارون بر ذهنم نازل می شن و وجود شخص دیگه ای رشته ی افکارم رو خراب می کنه. البته در حین همین حرف زدن ها کلی چیزهای جالب می گم برای مثال امروز داشتم در مورد ادبیات پاز با خودم صحبت می کردم یعنی در واقع با خودم داشتم فکر می کردم که در مورد پاز چیا خوندم و چ جوری می تونم اون رو نقد کنم و سر اخر داشتم به داستان جاودانه بورخس و ارتباطش با فضای کمدی الهی دانته فکر می کردم و در نهایت اینکه کلا سر پیاده روی رها می شم, رهای رها, مع الوصف اما دغدغه ی اصلیم یه چیز دیگه ای بود که اصلا یادم رفت =)) { در واقع اون هدف اصلی برای پیاده روی که باعث می شه کوچه ها رو به خاطرش قدم بزنم } کلا حل شد برام و تنها چیزی که الان کمی ذهنم رو درگیر می کنه اینکه باز برای هستیا دارم می نویسم :) و به این فکر می کنم که آیا منم عین پرومته و ادیپ دارم بر علیه تقدیر خودم و بر ضد خدایان قیام کنم ؟! هر چی که هست واقعا لذت بخش هرچند جای خالی خیلی چیزها حس می شه ...

پرده ی سوم :

محض خودت بمب منم ، دور تر !
می ترکم چند قدم دور تر !
از همه ی کودکی ام درد ماند
نیم وجب بچه ولگرد ماند
حال مرا از من بیمار پرس
از شب و خاکستر سیگار پرس
از سر شب تا به سحر سوختن
حادثه را از دو سه سر سوختن
خانه خرابی من از دست توست
آخر هر راه به بن بست توست
چک چک خون را به دلم ریختم
شعر چه کردی که به هم ریختم ؟

* تومور 1 از علیرضا آذر

  • Shahin Hasani

باز کلی حرف دارم عین همیشه ولی خب علاقه ای به گفتن ندارم, نه برای اینکه دوست نداشته باشم بنویسم بلکه برعکس تنشه ی نوشتنم ولی خب خسته ام, واقعا خسته ام.
مردی در آستانه ی 30 سالگی با کوله باری از آرزوها و خواسته ها که تک تک اون ها رو فدای یک دنیا کرده, دنیایی از جنس معادلاتی خشک و زمخت از جنس ریاضیات و فیزیک :)
از نوشتن خسته ام چون باعث می شه فراموش کنم که تو چه دنیایی هستم و یادم بره که در برابر هجوم نگاه ها و حرف های ادم هایی هستم که مطمئنم اونها حرفهای درست می زنن و من باز عین همیشه اشتباه می کنم, خسته ام به اندازه ی تمام تک تک کلماتی که قرار سیاهی بشن و بازگوی مشتی تفکراتی بشن که شبیه دنیای خیالی کتاب هاییه که دارم می خونم,
که چی بشه ؟!
که آینده ها حرف های من رو بخونن ؟!
این که بدونن من توی 1400 تو چه شرایطی بودم ؟!
و تمام سوالاتی با مضمون " چرا " که آخرش ختم می شه به اینکه من کی هستم ؟! چرا اینجا هستم ؟! چرا وجود دارم ؟!  و چرا باید ....

 

اکتاویو پاز یه شعر داره تو اول کتاب مجموعه اشعار سمندرش که می گه :

 

ساعتی زمان را اعلام می کند
                                اکنون  زمان است
زمان نیست اکنون
                     اکنون اکنون است
اکنون زمانی است تا از زمان رها گردی
اکنون زمان نیست
                           زمان است و نه اکنون
زمان اکنون را می بلعد
اکنون زمان است
                             پنجره ها بسته می شوند
دیوارها بسته می شوند        درها بسته می شوند
کلمات به خانه می روند
ذهن با هشت پای کاتبِ خود
پشت میز من نشسته است
آنچه را که می نویسم محکمه محکوم می کند
آنچه را که مسکوت بگذارم محمه محکوم می کند
صدای گامهای زمان که ظاهر می شود و می گوید
- ذهن تو چه می گوید ؟
- تو چه می گوی ؟     اندیشه های من می گویند
- تو نمی دانی که خود چه می گویی
 

پ.ن :
احمد کایا خواننده, شاعر و ترانه سرای ترکیه یه اهنگ داره به اسم Yakamoz
بعضی وقت ها با خودم فکر می کنم چرا ما عین نهنگ ها نمی تونیم بریم یه گوشه بمیریم
دنیا هم بمونه برای بقیه آدم هایی که بلدن زندگی کنن, من بلد نبودم :)

  • Shahin Hasani

دوست‌ات داشتم!
گویی هنوز هم دوست‌ات می‌دارم
و این احساس مدتی پابرجاست
اما بگذار عشق‌ام بیش از این تو را نیازارد
آرزوی‌ام این نیست که سبب درد و رنج تو باشم
دوست‌ات داشتم و با تو شناختم نومیدی را
رشک و شرم را، اگرچه بی‌هوده
در جست‌وجوی عشقی لطیف‌تر و حقیقی‌تر از عشق من باش
چرا که خدا به تو بخشیده
فرصت دوباره عاشق شدن را.


شعری از الکساندر پوشکین.

  • Shahin Hasani

ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ! نگاه ﮐﻦ!
ﺑﻪ ﺑﺴﺘﺮ ﺭﮔﺎﻥ ﻣﻦ
ﺑﺒﯿﻦ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻣﻮﺝ ﻣﯽ‌ﺯﻧﺪ
ﻏﻤﺖ ﻣﯿﺎﻥ ﺁﻥ، ﭼﻮ ﮔﯿﺴﻮﺍﻥ ﺑﺎﻓﺘﻪ
ﻣﺮﺍ ﻣﯿﺎﻥِ ﺟﻨﮕﻞِ ﺑﻠﻮﺭِ ﺩﺳﺖﻫﺎﯼِ ﺧﻮﺩ
ﭘﻨﺎﻩ ﺩﻩ
ﺑﻪ ﺯﻫﺮِ ﻣﺮﮔﺒﺎﺭ ﺑﻮﺳﻪ ﺍﻟﺘﯿﺎﻡ ﺩﻩ
ﻣﺮﺍ ، ﻣﺮﺍ ، ﺑِﮑﺶ ، ﺑُﮑﺶ
ﻧﺠﺎﺕ ﺩﻩ ...

شعری از نصرت رحمانی

یکی از سرگرمی های جالبی که پیدا کردم نامه نگاری کردن با شخصی به شدت رو مخ به اسم هستیاس, رو مخ از این جهت که کلا گیره, البته گیراش رو دوست دارم چون گیراش از جنس خودم نیست, اون تو یه دنیای دیگه است و من تو یه دنیای دیگه به قول گفتی رژیم فکری اون با رژیم فکری من فرق داره ولی خب همین تضاد فکری باعث می شه که حداقل قابل هضم باشیم باهم البته نظر خودش رو نمی دونم که براش قابل هضم هستم یا نه, ولی من که این جوریم یعنی قابل هضم برات و اخلاقیاتش رو دوس دارم, { در عین پختگی شخصیت, یه بچه ی به تمام معناست } و خلاصه تو قرن 21 و به قول گفتنی پسا مدرن { نمی دونمی کلمه ی من در آوردیه } با نامه باهم صحبت می کنیم, البته 90% حرف ها رو توی پی وی می زنیم و اون 10% رو با نامه.
حرکت خیلی خوبیه سعی کنید نامه بدین بهم , انتظار برای مدت زمانی که طول می کشه تا برسه دستت از اون بالاتر ذوق باز کردن نامه که غیر قابل توصیف, تازه پیوست های نامه سر جاش که کلی کاردستی هنری و نقاشی بگیر بیا تا خوراکی و اینا و خلاصه اینکه نمی دونم چرا نمی تونم حرفم رو درست درمون بزنم و بعضی وقت ها فکر این که با این سن من باید با نوشتن منظورم رو بنویسم اذیت کننده است.

  • Shahin Hasani