دوس تَت دارم
ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ! نگاه ﮐﻦ!
ﺑﻪ ﺑﺴﺘﺮ ﺭﮔﺎﻥ ﻣﻦ
ﺑﺒﯿﻦ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻣﻮﺝ ﻣﯽﺯﻧﺪ
ﻏﻤﺖ ﻣﯿﺎﻥ ﺁﻥ، ﭼﻮ ﮔﯿﺴﻮﺍﻥ ﺑﺎﻓﺘﻪ
ﻣﺮﺍ ﻣﯿﺎﻥِ ﺟﻨﮕﻞِ ﺑﻠﻮﺭِ ﺩﺳﺖﻫﺎﯼِ ﺧﻮﺩ
ﭘﻨﺎﻩ ﺩﻩ
ﺑﻪ ﺯﻫﺮِ ﻣﺮﮔﺒﺎﺭ ﺑﻮﺳﻪ ﺍﻟﺘﯿﺎﻡ ﺩﻩ
ﻣﺮﺍ ، ﻣﺮﺍ ، ﺑِﮑﺶ ، ﺑُﮑﺶ
ﻧﺠﺎﺕ ﺩﻩ ...
شعری از نصرت رحمانی
یکی از سرگرمی های جالبی که پیدا کردم نامه نگاری کردن با شخصی به شدت رو مخ به اسم هستیاس, رو مخ از این جهت که کلا گیره, البته گیراش رو دوست دارم چون گیراش از جنس خودم نیست, اون تو یه دنیای دیگه است و من تو یه دنیای دیگه به قول گفتی رژیم فکری اون با رژیم فکری من فرق داره ولی خب همین تضاد فکری باعث می شه که حداقل قابل هضم باشیم باهم البته نظر خودش رو نمی دونم که براش قابل هضم هستم یا نه, ولی من که این جوریم یعنی قابل هضم برات و اخلاقیاتش رو دوس دارم, { در عین پختگی شخصیت, یه بچه ی به تمام معناست } و خلاصه تو قرن 21 و به قول گفتنی پسا مدرن { نمی دونمی کلمه ی من در آوردیه } با نامه باهم صحبت می کنیم, البته 90% حرف ها رو توی پی وی می زنیم و اون 10% رو با نامه.
حرکت خیلی خوبیه سعی کنید نامه بدین بهم , انتظار برای مدت زمانی که طول می کشه تا برسه دستت از اون بالاتر ذوق باز کردن نامه که غیر قابل توصیف, تازه پیوست های نامه سر جاش که کلی کاردستی هنری و نقاشی بگیر بیا تا خوراکی و اینا و خلاصه اینکه نمی دونم چرا نمی تونم حرفم رو درست درمون بزنم و بعضی وقت ها فکر این که با این سن من باید با نوشتن منظورم رو بنویسم اذیت کننده است.
عالی بود شاهین عزیز